دیر آمدی برادرم ،
دیر آمدی یوسف در چاه مانده ام ،
دیر آمدی ومادر رفت ،
دیگر مادر نیست تا غبار راه از تنت بزداید ،
سرت را به دامن بگیرد وبرایت لالایی مادرانه بخواند ،
پدر هم رفت یعقوب وار گریست و دیده بر راه دوخت ایوب وار صبوری کرد و بی تاب رفت برادرم ،،
یوسفم ،من بجای مادرت برایت لالایی خواهم خواند ،
بجای پدر بر تو مویه خواهم کرد ،
برایت رود ...رود خواهم خواند........