سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره ما
خادم الشهدا[4]

دو سال پیش در 25 فروردین دانشگاهمان میزبان دو لاله شد . از آنروز همه شده ایم خادم الشهدا . خادم شهدا یی که گمنامی را برگزیدند . و حال در فضا ی سایبری برای گرامی داشت نام شان می نویسیم . می نویسیم تا حالا که نامشان نیست یادشان جاودانه بماند . کانون خادمین الشهدا دانشگاه علوم پزشکی گناباد

ویرایش
جستجو

مطالب پیشین
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
وصیت شهدا
وصیت شهدا
کاربردی
ابر برچسب ها

جبهه

ماجرا رو یکی از خبرنگارهای جنگ اینطور شرح می ده :
ترکش خمپاره پیشونیش رو شکافته بود
دوربین رو برداشتم و رفتم سراغش
ازش پرسیدم :چه حرفی برای مردم داری
با لبخند گفت: از مردم کشورم میخوام وقتی برای خط مقدم ، کمپوت میفرستن.
عکس روی کمپوت ها رو نکنن!!!!!
گفتم داره ضبط میشه برادر یه حرف بهتری بگو
با همون طنازی گفت...آخه نمیدونی سه بار بهم رب گوجه افتاده ...!!! 




برچسب ها : لبخند خاکی  ,


      

شهید مهدی زین الدین

 

یه بار که به سختی تونست خودش رو از چنگ بچه های بسیجی خلاص کنه،

با چشمای اشک آلود نشست و با تشر به خودش می گفت: 

" مهدی! خیال نکنی کسی شده ای که این ها این قدر بهت اهمیت می دن!

تو هیچ نیستی. تو خاک پای بسیجیانی . . . "

همینطور می گفت و اشک می ریخت . . .

شهید مهدی زین الدین




برچسب ها : خاطره نوشت  ,


      

معرفی کتاب

 

این کتاب خاطرات " سید نورالدین عافی " .پسری 16 ساله از اهالی روستای " خنجان " در حوالی تبریز که مثل بقیه ی رزمنده های نوجوان ایرانی با تلاش و زحمت فراوان رضایت والدین و مسئولان را برای اعزام به مناطق عملیاتی جلب کرده و از دی 1359 به جبهه میره. نزدیک به هشتاد ماه تو جبهه میمونه و کلی هم جراحت میبینه ولی بازم دست بردار نبوده. ولی یه جورایی میشه گفت یه کتاب طنزم هست حالا خودتون اگه بخونین متوجه میشین.

چیزی که منو مشتاق کرد که این کتابو بخونم نوشته ای بود که پشت کتاب نوشته شده بود.

رونوشت یادداشت تجلیل حضرت آیت ا... خامنه ای از کتاب " نورالدین پسر ایران "

" این نیز یکی از زیباترین نقاشیهای صفحه ی پرکار و اعجاز گونه ی هشت سال دفاع مقدس است. هم راوی و هم نویسنده حقا در هنرمندی، سنگ تمام گذاشته اند. آمیختگی این خاطرات به طنز و شیرین زبانی که از قریحه ی ذاتی راوی برخاسته و با هنرمندی و نازک اندیشی نویسنده، به خوبی و پختگی در متن جا گرفته است، و نیز صراحت و جرأت راوی در بیان گو شه هایی که عادتا در بیان خاطره ها نهفته می ماند، از ویژگی های برجسته ی این کتاب است. تنها نقصی که به نظر رسید، نپرداختن به نقش فداکارانه ی همسری است که تلخی ها و دشواری های زندگی با رزمنده ای یکدنده و مجروح و شلوغ را به جان خریده و داوطلبانه همراهی دشوار و البته پر اجر با او را پذیرفته است. ساعات خوش و با صفایی را در مقاطع پیش از خواب با این کتاب گذراندم."

                                                            والحمدا... 20/10/90




برچسب ها : یاری که مهربان است  ,


      

شهید چمران

زندگی در نظرم مسخره می آید ...

 چه پیروزی هایش چه شکست هایش ... 

چه حیات و چه مماتش ...

و چه دلخوشی هایش ! 

چه امید بستن به ارزو ها و چه ترس از قضا و قدر ... 

همه و همه در نظرم مسخره می آید .. ! 

به هیچ چیز و هیچ کس دلخوشی ندارم 

 از هیچ چیز و هیچ کس امید و انتظاری ندارم 

فقط بخاطر وظیفه بر میخیزم و بخاطر وظیفه زندگی میکنم ...

 والا حیات بر من سنگین و غیر قابل تحمل بوده است ... 

 شهید دکتر مصطفی چمران 




برچسب ها : پای درس شهدا  ,


      

یادمان نرفته که




برچسب ها : بیدار شو  ,