دیر آمدی برادرم ،

دیر آمدی یوسف در چاه مانده ام ، 

دیر آمدی ومادر رفت ،

دیگر مادر نیست تا غبار راه از تنت بزداید ،

سرت را به دامن بگیرد وبرایت لالایی مادرانه بخواند ،

پدر هم رفت یعقوب وار گریست و دیده بر راه دوخت ایوب وار صبوری کرد و بی تاب رفت برادرم ،،

یوسفم ،من بجای مادرت برایت لالایی خواهم خواند ،

بجای پدر بر تو مویه خواهم کرد ،

برایت رود ...رود خواهم خواند........

175 غواص